– خیلی به روستاهای جنگلی سفر میکنم. چند سال پیش جنگلهای سمت سپیددشت آتش گرفته بود. یعنی آن را عمداً آتش زده بودند. با گروههای مردمیِ فعال به آنجا رفتیم تا آتش را خاموش کنیم. دو شبانهروز درگیر بودیم. بعد از خاموشکردن آتش به مسجد روستا رفتیم. کیپتاکیپ مردم نشسته بودند. بنری داشتیم از جسد سوختهٔ پرندگان و خزندگان و حیوانات جنگل. همان را به مردم نشان دادیم. گفتم کسی که جنگل را آتش بزند، قاتل است. پیرمردی لنگانلنگان از بین جمعیت به سمتم آمد. با چشمان گریان خطاب به مردم گفت: «من خودم از عوامل تخریب جنگل بودهام، اما نمیدانستم قاتل هستم. بگویید چه کار کنم تا خدا من را ببخشد!»
اگر بلوط را میشناسید، یحتمل اسم پدر بلوط را هم شنیدهاید. پیرمردی حدوداً هشتادساله، با قد متوسط، موهای کمپشتِ جوگندمی، خندهرو، سرزنده و مهربان، به نام مظفر افشار. آقای افشار که بهخاطر فعالیتهای محیطزیستی برجسته در زمینهٔ ترویج فرهنگ حفظ و نگهداری از بلوط لقب پدر بلوط را دریافت کرده است. متولد و ساکن خرمآباد است. پدرش به طبیعت علاقه داشت و همین علاقه از کودکی در آقای افشار هم شکل گرفت؛ تا جایی که در همان کودکی از آتشگرفتن جنگلها و سوختن درختان و جانوران ناراحت میشد و دغدغهٔ نجات آنها را داشت.
– پرندگان، جانوران، حشرات و خود درختان خیلی برای من مهم بودند. تنها چیزی که به فکرم میرسید این بود که باید احیا شوند. برای همین از همان موقع تا حالا بیشتر هدفم آموزش است.
آقای افشار که مهندس عمران است، سابقهٔ ساخت بیش از ۳۶۰ کلاس درس و دهها سالن ورزشی در شهرستانهای استان لرستان را در کارنامهٔ کاری خود دارد. سابقهٔ فعالیتهای محیطزیستی ایشان به قبل از انقلاب برمیگردد. اما شروع جدی فعالیتهای او را میتوان حدود ۳۵ سالِ قبل دانست.
– ابتدا دنبال کاری رفتم که برای مردم درآمدزا باشد. کشاورزهایی داریم که زمینشان شنزار یا کوهستانی است. کنگر به آب نیاز ندارد. بذر کنگر را کاشتم و بین مردم توزیع کردم. بعد هم سراغ پستهٔ کوهی رفتم. درختی که بیش از ۱۵۰۰ سال عمر میکند. ارژن، زالزالک و گلابی وحشی هم درختان بعدی بودند. دوستانم در «شاهزاده عبدالله» و «سراب چنگایی» و هر جایی که ممکن بود، فضایی از حیاط خانهشان را در اختیارم قرار داده بودند. آنجا سالیانه نزدیک به ۳۵۰۰ نهال پرورش و رایگان در اختیار مردم قرار میدادم.
بعداز آن رفتهرفته فعالیتهای آقای افشار بر بلوط، کشت، نگهداری و حراست از آن و آموزش دربارهٔ آن متمرکز شد. بهگونهای که حالا پارکینگ منزل شخصی ایشان یکی از کاملترین موزههای طبیعتگردی استان است. موزهای طبیعی که نشان از ذوق فراوان صاحبش دارد. در دو سمت پارکینگ، تصاویر طبیعت و جنگلهای زاگرس و توضیحات مربوط به آنها به چشم میآید. انبوهی از لوحتقدیرهای استانی، کشوری و بینالمللی نیز کنار انواع مختلف بذرهای بلوط از داخل و خارج از کشور در معرض نمایش هستند. اما شاید جالبترین قسمت این موزه، کشت نهال و گیاهان مختلف درون اشیای دورریختنی است؛ از لنگه کفش زنانه تا جای شامپو؛ از جای نخ دندان تا پوکهٔ خالی فشنگ. جالبتر اینکه همهٔ گیاهان سبز هستند و رشد میکنند. حیاط خانه نیز که از پارکینگ قابل مشاهده است، انگار تکهای از بهشت است. باغ کوچک همیشهبهاری که تنها قسمت غیر سبزرنگش، آسمان آبیِ بالا سر است.
آموزش! چیزی که از همان کودکی به آن فکر میکرد، حالا در همین پارکینگ یا موزهٔ شخصی، محقق شده است.
– ۲۶ سال است که سالیانه چند هزار نفر از این موزه بازدید میکنند. اتوبوساتوبوس هماهنگ میکنند و از مدارس و دانشگاهها و حتی افراد شخصی از استان خودمان یا استانهای دیگر به اینجا میآیند. من هم برایشان از طبیعت و بلوط میگویم؛ از راههای نگهداری از محیط زیست؛ از مزایای کشت بلوط.
بخش دیگر فعالیتهای آموزشی آقای افشار، بیرون از پارکینگ خانه و در مدارس و روستاها رقم میخورد.
حالا آقای افشار شبکهای مردمی از درختکاران و حامیان محیطزیست دارد. شبکهای از اقشار و سنین مختلف که در نقاط مختلف استان سالیانه حدود چهار هزار نهال بلوط و چهل هزار بذر بلوط میکارند و در کمک به مهار آتشسوزیها پیشقدم هستند.
– در منطقهٔ پشت فرمانداری شانزده هکتار و در بام شهر ۳۵ هکتار را بلوط کاشتهایم. این اعداد در مقایسه با تخریب گستردهٔ جنگلها چیزی نیست. اما همین که ما فراخوان میدهیم و تعداد زیادی برای کشت میآیند، همین که بچهها میبینند پدرومادرهایشان دارند بذر بلوط میکارند و این بذر با چه زحمتی تبدیل به نهال میشود، در ذهنشان میماند و نتیجهٔ مثبتی دارد.
نگهداری و آبیاری درختان کشتشده در بام، برعهدهٔ آقای افشار است. ازآنجاییکه این کار به تنهایی شدنی نیست، آقای افشار برای حل این مسئله تدبیر جالبی اندیشیده.
– حدوداً ده سال پیش بود. رفتم با مدیرکل دادگستری و دادستان وقت صحبت کردم. گفتم زندانیهایی را که جرائم سبک دارند، به من بدهید تا در بام شهر به من کمک کنند. موافقت کردند. حالا چند سال است که با کمک زندانیها به امور درختان رسیدگی میکنم. از طرفی من هم پیگیر گرفتن تخفیف و فراهمکردن شرایط آزادیشان هستم. تا حالا بیش از هشتاد نفر از این طریق آزاد شدهاند. از طرفی چون در آن مدت درآمدی ندارند، با خیّرین ارتباط میگیرم و کمکهایی برایشان جمعآوری میکنم. به علاوه کشت گیاهان دارویی را هم به آنها آموزش دادهام. حالا برخی از این زندانیها که آزاد شده و حتی در شهرهای دیگری ساکن هستند، ماهیانه برای کمک به من سر میزنند. میگویند: «آقای افشار ما تا قبل از این تبر و تیشه و اره در تراکتورهایمان بوده است؛ اما حالا همه را کنار گذاشتهایم». حالا همه محیطبان و جنگلبان شدهاند؛ چون از نزدیک این کار را دیدهاند.
اهداف
معرفی الگوی ملی در زمینه حفاظت از محیطزیست؛
انجام فعالیتهای عامالمنفعه بدون چشمداشت و درنظرگرفتن مسائل اقتصادی؛
ناامیدنشدن از انجام کار درست و استمرار در آن، بدون توجه به حاشیهها و نگاههای دیگران؛
نشاندادن امکان تأثیرگذاری بر افراد و فعالکردن دغدغههای مردم دربارهٔ یک مسئلهٔ اجتماعی.
پیشنهادها
دانشآموزان را به منزل آقای افشار ببرید و از موزهٔ شخصی ایشان بازدید کنید؛
از دانشآموزان بخواهید هرکدام چند پیشنهاد برای حفظ محیطزیست ارائه دهند؛
مستندهای ساختهشده از زندگی آقای افشار را در اینترنت بیابید و در کلاس پخش کنید؛
در روز نهالکاری دانشآموزان را به طبیعت ببرید و به اسم خودشان نهال بکارید؛ درصورت امکان نهال را در حیاط مدرسه بکارند تا مستقیماً تأثیر کارشان را ببینند.