راوی ماه
روزهای پایان کتاب بود که از همه خانواده ها مصاحبه گرفته بودم به کارخانه سیمان رفتم هنوز هم به همان هیبت سالها قبل بودوتغییری نکرده بود.
کنار حوضی که شنیده بودم شهدا انجا وضو میگرفتند ونشان از پیکرشان نبودنشستم.
دقایقی با خود خلوت کردم حس خوبی بود احساس می کردم شهدا ازمن راضی هستند و ناخوداگاه اشک هایم مثل ابر بهار جاری می شد…
تومان۱۰۰.۰۰۰
تمامی کارت ها
و تصمین اصالت
تیباکس و پیشتاز
و 7 روز هفته
روایتی از شهدای کارخانه سیمان وفارسیت شهرستان درود
تحقیق: فرخنده سالاروند، هانیه حسنی
تدوین: هانیه حسنی
تعداد صفحات:۱۵۲
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه شما *
نام *
ایمیل *
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.