راوی ماه

 

ظهر توی بنیاد بودیم که بروجرد را بمباران کردند، بار اول‌مان نبود، ولی صدای این یکی خیلی نزدیک بود. بنیاد شهید در خیابان خرم بود، همه‌ی بچه‌های بنیاد به خیابان رفتیم تا محل انفجار را ببینیم، مردم گفتند مدرسه‌های سمت بهشت شهدا را زده‌اند، مدرسه‌ها در فاصله‌ی ۲۰۰ متری بهشت شهدا بودند. خودمان را به محل انفجار رساندیم، چه صحنه‌ای بود، پدر و مادرها، معلم‌ها، بسیجی‌ها و مردم، دانش‌آموزها را از زیر آوار بیرون می‌کشیدند. با همکارهایم عزیز روزبهانی‌، خیرالله روزبهانی، ناصر ارجمندی و اسماعیلی پیکر شهدا را سوار ماشین‌های شخصی، آمبولانس و نیسان‌ها به بیمارستان چمران بردیم.

سردخانه‌ی بیمارستان کوچک بود، پیکرها را روی هم گذاشتیم، ولی فایده نداشت، این‌طور شناسایی‌شان برای خانواده‌ها سخت بود. با فرمانداری و استانداری تماس گرفتیم تا سالن ورزشی طالقانی را آماده کنند، قبول کردند. پیکر شهدا را به سالن طالقانی منتقل کردیم، روی کف سالن، کنار جایگاه تماشاگران، پشت نرده‌ها. خانواده‌ها از پشت نرده‌ها بچه‌های‌شان را شناسایی می‌کردند و ما مشخصات را ثبت می‌کردیم. اولین بار بود مدرسه‌ها را بمباران کردند. دیدن آن طفل معصوم‌ها مضطرب و داغدارمان کرده بود. دست‌ها و قدم‌های همه لرزان بود، با آن که کارها را انجام می‌دادیم، دنبال کسی بودیم که پناهمان باشد. توی آن شرایط یک نفر با صدای بلند گفت: «برای سلامتی بسیجی‌ها صلوات» کمی اوضاع‌مان بهتر شد. دو روز بعد پسر همان مرد در شلمچه شهید شد، شهید حسین دریایی.

روز بعد پیکر بچه‌ها با حضور حاج‌آقا نواب امام جمعه‌ی بروجرد و چند نفر از مسئولین کشوری، به روی دست مردم تشییع و به خاک سپرده شد.  ۶۸ دانش‌آموز را شهید کردند و آب از آب تکان نخورد. تا چند روز بعد از این انفجار هر روز هم بروجرد را بمباران کردند. هنوز هم خاطرات آن روز پریشانم می‌کند. هیچ‌وقت آن همه کودک بی‌دفاع و بی‌جان را فراموش نمی‌کنم.

 

روایت محمد گودرزی، مسئول وقت امور شهدا در بنیاد شهید از بمباران مدارس فیاض بخش و شهید امام حسن مجتبی (ع) بروجرد در ۲۰ دی ۶۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا