راوی ماه

بایگانی ها: ادبیات پایداری

یاد ایام

اسارت در حاج عمران

  هر روز اخبار جنگ و پیش‌روی و عقب‌نشینی را از تلویزیون و رادیو دنبال می‌کردیم و بحث شب و روزمان با دوستان‌مان در خانه

ادامه مطلب »
یاد ایام

یاد نرگس

  گفتند باید برویم حاج‌عمران و جلوی ورود عراقی‌ها را بگیریم وگرنه پیرانشهر و نقده پایگاه کومله و عراقی‌ها می‌شود. کاغذ را جلویم گذاشتم و

ادامه مطلب »
یاد یاران

  توی تاریکی با دست و پای مجروح از ترکش نارنجک، خودم را عقب می‌کشیدم. هر از گاهی گلوله‌های رسام عراقی‌ها ارتفاعات را روشن می‌کرد.

ادامه مطلب »
یاد یاران

یازده سال انتظار

  عروس خرم‌آبادی‌ها شدم و بعد از ازدواج ساکن خرم‌آباد بودم. توی شلوغی جنگ و بمباران‌ها با خانواده‌ام در ارتباط بودم. هم معلم بودم هم

ادامه مطلب »
یاد یاران

۸ روز بعد از زیارت امام رضا

  ساکن روستای آشورآباد بودیم، می‌دانستم گچ‌کار است و برای کار به تهران می‌رود، با هم که ازدواج کردیم، آمدیم ازنا. هنوز چهل روز از

ادامه مطلب »
یاد یاران

سرباز سرافراز خمینی

  قاسم تاج سرم بود، پسر بزرگم بود، درس­خوان و سر به زیر. از همان بچگی اهل هیئت و روضه بود و توی همان مجالس

ادامه مطلب »
یاد یاران

بی‌خداحافظی

  توی حرم حضرت معصومه(س) بودیم که پیکر پنج شهید را برای طواف به حرم‌آوردند. محمدصادق فوری خودش را رساند و زیر تابوت یکی از

ادامه مطلب »
پیمایش به بالا