راوی ماه

رسول آفتاب

طولی نکشید که حسن و چندنفر از بچه ها خودشان را به اصفهان رساندند. از در بیمارستان گذشتند. چراغ های روشن بیمارستان افتاده بود به کف خون آلوده آن و از پیش چشم بچه ها می گذشت. همه جای بیمارستان تخت بود. روی هر تختی یک مجروح که سرمی به دستش وصل بود و چند جای بدنش را با باند های سفید پیچیده بودند. حسن همه را پشت سر گذاشت و رفت داخل اتاقی که رسول را بستری کرده بودند…

تومان۴۵.۰۰۰

دسته بندی

پرداخت آنلاین

تمامی کارت ها

تضمین کیفیت

و تصمین اصالت

ارسال سریع

تیباکس و پیشتاز

پشتییانی ۲۴ ساعته

و 7 روز هفته

براساس زندگی نامه و خاطرات شهید رسول نادری

نویسنده: محمدتقی عزیزیان

تعداد صفحات:۵۷

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رسول آفتاب”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات مرتبط

پیمایش به بالا