صیاد شیرازی بی سیم زد و گفت: بیرانوند چه کار کردی؟ چه می گویند؟
_ یازده چاه نفتشان را تصرف کردم
صیاد عادتش بود وقتی از کارم خوشش می آمد بهم می گفت اسکندر، و وقتی از دستم ناراحت بود می گفت آقای بیرانوند یا جناب سرهنگ. صیاد با ناراحتی گفت: بی اجازه رفتی؟! آقای بیرانوند، اقلا طرحی می ریختید، هماهنگی ای! همین طوری؟ آخر فکر عواقبش را نمی کنید؟!
_ جناب، لر بازی در آوردم! فرصت مناسب بود و تنور داغ، نان را چسباندم.
فتح المبین جلومان را گرفتید وگرنه تا بغداد می رفتم!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.