میگفت: «مسابقات بینالمللی ورزشی بهترین فرصت برای کار فرهنگی است. همان دو سه دقیقه که یک ورزشکار قهرمان میشود و دور افتخار میزند تا روی سکو رفتنش همان فرصتی است که برابری می کند با میلیونها تومان بودجۀ کار فرهنگی».
حالا بعد از ۳۰ ساعت مصاحبه با مصطفی بهرامی پای تلویزیون نشستهام و بیش از امیرحسین علیپور دنبال استاد میگردم، همون که بیشترین شاگرد قهرمان جهانی و آسیایی و پارالمپیکی را تربیت و زندگیشان را زیر و رو کرده است.
امیرحسین علیپور که طلا را گرفت، استاد بهرامی میدود و پرچم ایران را از روی وسایل برمیدارد و به دست امیرحسین میدهد. یک گوشۀ پرچم را خودش میگیرد و گوشۀ دیگر را امیرحسین که یک دستش را روی شانۀ مربیاش میگذارد و شانه به شانهاش راه میرود؛ چون مطمئن است با او راه را گم نمیکند.
آقای بهرامی متولد بخش چگنی و بزرگشدۀ محلۀ پشتبازار خرمآباد زیر بمباران و موشکباران دهۀ ۶۰ و نوجوان همیشه در صف نفت و کوپنی است که یک پایش در جلسات قرآن بوده و یک پایش در باشگاه و زمین فوتبال و کشتی.
کسی که رویای قهرمانی را در سر میپروراند و بعد از کسب عناوین قهرمانی در مادۀ پرتاب نیزه جوانان و دانشجویان کشور بعد از مصدومیت ناگزیر به عرصۀ مربیگری ورود میکند و با تربیت صدها شاگرد نه یک بار و دو بار که صدها بار در آسیا و جهان و پارالمپیک قهرمان میشود؛ هرچند که خودش دیده نشود. شاگردانش او را آقای خاص صدا میزنند و به راستی که بهرامی آقای خاص ورزش لرستان و ایران است که کو به کو به دنبال شاگردانی میگردد تا قهرمانشان کند. بین شاگردان بهرامی از جوان عشایر چوپان تا لولهکش و رانندة تاکسی دیده میشود. همین هم او را عزیز و محترم میکند؛ چون در مدار خود نمانده و خروج کرده تا سرنوشت آدمهایی را عوض کند که رویایی نداشتهاند. دوباره به پرچم ایران در دستهای بهرامی و علیپور نگاه میکنم؛ این درخشانترین تصویری است که از او در یادها میماند.
رعنا مرادینسب