راوی ماه

درسنامه

دانشمندِ شاعر- سید یعقوب کریمی

عنوان فعالیت :

علم و فناوری

روایت سوژه

اصالتاً اهل نورآباد است. سال‌ها پیش پدرش برای زندگی به خرم‌آباد مهاجرت کرد و همانجا ساکن شدند. سیدیعقوب هم دوم خرداد ۱۳۶۶ در محلهٔ دره‌گرم خرم‌آباد به دنیا آمد. پدرش کارمند مخابرات بود و سیدیعقوب فرزند یکی‌مانده به آخر. پنج برادر بودند و سه خواهر که هرکدامشان با فرزند بعد از خودش نهایتاً دو سال اختلاف سنی دارند.

– با برادرها زیر یک پتو می‌خوابیدیم و سرمان را روی یک بالشت می‌گذاشتیم. همین‌ها باعث شده بود خیلی به هم نزدیک باشیم و محبت بینمان بیشتر و عمیق‌تر شود.

آن سال‌ها انگار هر کوچه صاحبی داشت و صاحبش هم بچه‌های ساکن آن کوچه بودند. در اصل کوچه‌ها قلمرو بودند و بچه‌ها محافظان این قلمروها. هرکس هم که برادر و دوست و فامیل بیشتری داشت، در محافظت از قلمرو‍‌‌یش موفّق‌تر بود.

– شر و شور بودم. یکی از دلایلش تکیه به برادرهایم بود. آن‌موقع اینطور بود که وقتی از کوچه‌ای به کوچهٔ دیگر می‌رفتی، انگار به قلمرویی دیگر تجاوز کرده بودی. سر همین هم دائم دعوایمان می‌شد. آنقدر دعوا کرده بودم که همه من را می‌شناختند. آخرین باری که دعوا کردم، شنیدم که مغازه‌دار محله گفت: «باز پسر آقای کریمی دعوا کرده؟» همانجا بود که فهمیدم دارم نام بدی برای خودم درست می‌کنم و دیگر دعوا نکردم.

از مدرسه فراری بود. کلاس اول تا یک هفته هر روز از روی دیوار مدرسه فرار می‌کرد. اولین املایش را ۱۳ گرفت. املایی که فقط قرار بود چندبار بنویسد «آب». بقیهٔ درس‌هایش هم همین طور بود. اگر در درسی نمرهٔ بالاتر از ده می‌گرفت، برادر بزرگ‌ترش با پول او را تشویق می‌کرد. همین تشویق‌ها در کنار بالارفتن سن، کم‌کم او را درس‌خوان‌تر و شاگرد اول کلاس کرد. اما فقط درس‌خوان‌شدن نبود. سیدیعقوب استعدادهای دیگری هم داشت که به‌مرور خودشان را نشان می‌دادند.

پدربزرگش معلم بود و شاهنامه‌خوان؛ مادر و دایی‌اش هم طبع شعر داشتند. صدایش را از خانوادهٔ پدری به ارث برده بود و طبع شعرش را از خانوادهٔ مادری. از همان دوران ابتدایی تلاش‌ می‌کرد شعر بگوید. اما اولین شعرهایش را در دوران دبیرستان سرود.

– «این بانگ آزادی است کز خاوارن خیزد   فریاد انسان‌هاست کز هر کران خیزد» این اولین آهنگی بود که سر صف مدرسه برای بچه‌ها خواندم. فهمیدم صدای خوبی دارم و معلم‌ها تشویقم کردند. بعد از آن هم همیشه سر صف قرآن می‌خواندم. بزرگ‌تر هم که شدم در هیئت محله، مداحی می‌کردم.

تابستان‌ها را کار می‌کرد و کوچه‌به‌کوچه پشمک می‌فروخت. گاهی می‌رفت ترمینال خرم‌آباد-نورآباد و آدامس می‌فروخت. هرچقدر هم سود می‌کرد، همان را می‌داد و برای خانه میوه و مواد غذایی می‌خرید.

دبیرستانی که شد، رشتهٔ تجربی را انتخاب کرد و شد شاگرد اول دبیرستان. بااین‌حال چیزی از شیطنت‌هایش کم نشده بود. در مدرسه انگشت‌نما بود و حالا همین شاگرد اول شر و شلوغ، در انتخابات شورای مدرسه هم شرکت کرده بود. جالب اینکه همه به او رأی دادند و شد نفر اول، انتخابات شورا.

در مرحلهٔ استانی المپیاد زمین‌شناسی، اول شد. در عین ناباوری نفر دیگری را به مرحلهٔ کشوری اعزام کردند. هرچند بابت این حق‌خوری ناراحت بود، اما برایش معلوم شد حافظهٔ خوبی دارد و می‌تواند روی آن حساب کند.

دبیرستان را تمام کرد. سه-چهار ماهی بود که به خدمت سربازی اعزام شده بود. در همان حین و برای فرار از خدمت کنکور داد و در رشتهٔ مهندسی آب دانشگاه لرستان قبول شد.

– درکی از این رشته نداشتم. برای فرار از خدمت انتخاب رشته کردم. گفتم می‌روم درس می‌خوانم و دوباره کنکور می‌دهم. برای ادامه‌دادن به این رشته نیامده بودم. حتی از دانشگاه پونای هند هم در رشته داروسازی پذیرش گرفته بودم.

کارشناسی را با سردرگمی جلو می‌رفت؛ تا اینکه به بحث اختراعات علاقه پیدا کرد. اولین اختراعش یک جک استارتی بود. جک به استارت خودرو وصل می‌شد و به راحتی خودرو را جابه‌جا می‌کرد. بعد از آن هم یک جک اگزوزی اختراع کرد. دیگر راهش را پیدا کرده بود و انگار مهندسی آب همان چیزی بود که می‌خواست.

– کارشناسی ارشد، دکتری و پسادکتری را در دانشگاه بوعلی همدان گذراندم. خدا را شکر می‌کنم که به این رشته آمده‌ام. هرچه فکر می‌کنم می‌بینم رشته‌ای دوست‌داشتنی‌تر از این رشتهٔ برای من وجود ندارد.

در کنار درس و اختراعات، هنر را هم جدی‌تر ادامه داد. در کلاس‌های آواز استاد غلامرضا رضایی شرکت می‌کرد و از محضر اساتید مختلف بهره می‌گرفت. وارد دوره‌های کشوری شعر انقلاب «آفتابگردان‌ها» شد و حتی مدتی هم آنجا کار کرد. حالا هم اولین کتاب شعر‌ش با عنوان «یک روز به آغوش تو برمی‌گردم» در انتشارات شهرستان ادب در شرف چاپ است. آواز ایرانی را هم زیرنظر استاد شاهزیدی به‌صورت حرفه‌ای پیگیری می‌کند و آثاری هم در دست تولید دارد که از میان آن‌ها قطعهٔ «ایران من» را مرکز موسیقی حوزه هنری کشور منتشر کرده است.

شعر می‌سرود و اختراع می‌کرد. اختراع می‌کرد و شعر می‌سرود. یکی دیگر از اختراعاتش سیستم نوین آبیاری بود که در کنار هزینهٔ پایین، میزان مصرف آب را نیز کاهش می‌داد و امکان استفاده از آب‌های شور را برای کشاورزی فراهم می‌کرد. سیستمی که در دانشگاه همدان نصب شد و هنوز هم استفاده می‌شود. اما در بین پانزده اختراع دکتر سیدیعقوب کریمی، می‌توان گفت مهم‌ترین اختراع او «پودر جاذب آرسنیک» است. آرسنیک از عناصر سمی برای انسان است که سازمان بهداشت جهانی سرطان‌زا بودن آن را تأیید کرده. در آب‌های آشامیدنی نیز ممکن است آرسنیک یافت شود؛ بنابراین بهتر است که آب‌ها برای آشامیدن تصفیهٔ نهایی شوند. حذف آرسنیک از آب، سخت و هزینه‌بر است. یکی از راه‌ها برای حذف آن استفاده از پودر جاذب آرسنیک است. پودری که زمانی از کشور آلمان وارد می‌شد؛ اما با تحریم ایران، دیگر امکان ورود مستقیم آن از آلمان وجود نداشت و واردکردنش از کشورهای ثالث هم هزینه‌بر بود.

– وقتی متوجه شدم چنین معضلی در کشور وجود دارد، شروع به پژوهش و آزمایش‌های مختلف کردم و سرانجام توانستم این پودر جاذب را در کشور اختراع کنم. اجرای طرح پایلوت آن در روستای «الفاوت» شهرستان ملایر پروژهٔ برگزیدهٔ وزارت نیرو در سال ۱۴۰۲ شد.

دکتر کریمی حالا عضو هیئت علمی مهندسی آب دانشکده کشاورزی دانشگاه لرستان است؛ با چهار عنوان تألیف علمی. کتاب «پل خیبر، شاهکار مهندسی جنگ» از تألیفات شاخص ایشان است که برخلاف کتاب‌های روایی حوزهٔ دفاع مقدس، روایتی مهندسی و محاسباتی از این شاهکار عظیم رزمندگان هشت سال دفاع مقدس ارائه می‌دهد.

– می‌توانستم هیئت علمی دانشگاه تهران یا شهید چمران اهواز شوم. اما خواستم در خرم‌آباد بمانم. چون احساس می‌کنم به‌عنوان یک معلم در بین مردم خودم و برای آن‌ها مؤثرترم. حتی مؤثر در سطح ملی و فراتر از آن. همین دید را دربارهٔ مهاجرت هم دارم. برای فرصت مطالعاتی پذیرش دانشگاه پلی‌تکنیک میلان را گرفتم که از برترین‌های دنیاست. هرچند آن زمان نتوانستم بروم؛ اما اعتقادم این است که رفتن باید به قصد کسب تجربه و برگشتن باشد. مثل مرغ مهاجر؛ برویم و برگردیم. کشور ما در حال توسعه است. نیاز است که همه کنار هم باشیم و کار کنیم.

به پاس آشنایی‌ها کمی با من مدارا کن                       جهانی را تو دیگر بار با لبخند زیبا کن

اگر آرامشی هم هست در آغوش طوفان است               سواحل را تو درگیر تلاطم‌های دریا کن

برایم مرهمی از جنس زخمی باشکوه آور                   تو با یک زخم کاری زخم‌هایم را مداوا کن

در این کثرت اگر هستم به تنهایی دلم گرم است            مرا در کنجی از میخانه‌های عشق پیدا کن

تو عادت کرده‌ای با چشمه‌ها با ماه بنشینی                  کمی بنشین کنارم ترک عادت‌های دنیا کن

تو را هروقت می‌بینم برایم تازگی داری                     بیا مشتاق دیدارم سرت را باز بالا کن

دلم را با حضورت روشنایی بخش و بعد از آن             چراغی را تو نذر روشنایی‌های فردا کن

چه شب‌هایی که اسبابی برای خیر می‌باشد                        خدایا روزی ما را گناهان زلیخا کن

سیدیعقوب کریمی

 

اهداف

معرفی نمونۀ موفّقی از افرادی که به حل یک معضل پرداخته‌اند؛

آشنایی دانش‌آموزان با اهمیّت فعالیّت علمی مبتنی بر نیاز کشور؛

توجه به همهٔ ابعاد شخصیت انسان در مسیر رشد شخصی و علمی؛

نشان‌دادن اهمیت مطالعه و تحصیل در مقاطع بالا برای یافتن مسیر پیشرفت؛

نشان‌دادن اهمیّت افزایش توان علمی و تولیدی کشور در مسیر حفظ سرمایه‌های ملی و جلوگیری از خروج ارز.

 

پیشنهادها

از دانش‌آموزان بخواهید دربارۀ مخترعان لرستانی تحقیق کنند؛

از آن‌ها بخواهید وسایلی برای جمع‌آوری آب باران طراحی کنند؛

دانش‌آموزان را به بازدیدهای سدهای منطقه محل تحصیلشان ببرید؛

از آن‌ها بخواهید با موضوع «اگر روزی آب تمام شود…» انشا بنویسند؛

از آن‌ها بخواهید دربارۀ رشتۀ مهندسی آب و بحران‌های آبی تحقیق کنند؛

برگزاری نشست «قهرمانی در میان ما» در مدرسه با حضور دکتر سیدیعقوب کریمی؛

از دانش‌آموزان بخواهید دربارۀ وجود آرسنیک در آب آشامیدنی، مضرات آن و اهمیت استفاده از پودر جاذب آرسنیک تحقیق کنند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا