بعد از یک برادر و خواهرم، به دنیا آمدم و از چهارتا فرزند، شدم بچۀ سوم خانواده. اسمم را هم علی گذاشتند. همیشه بچه زرنگ مدرسه بودم و معدلم بیست بود.
دبیرستان تیزهوشان رفتم و ریاضی فیزیک خواندم. پدرِ معلمم، در فصل کشاورزی با پدربزرگم به صحرا و سرِ زمین میرفت. هر از گاهی با آنها میرفتم و در کشت و کارها بهشان کمک میکردم. توی مراحل مختلف کشاورزی و سمپاشی میدیدم که خیلیها با همان سموم کشاورزی بیمار و سرطانی میشوند. دوست داشتم یکروزی برای کشاورزها کاری انجام بدهم.
روز کنکورم که رسید، از شدت اضطراب ذهنم بهم ریخت. نتایج که آمد رتبهام شد ۱۷۰۰ و سال ۹۴ بهعنوان نفر اول رشتۀ برق دانشگاه بوعلی سینای همدان پذیرفته شدم. توقعم از خودم رتبۀ بهتر و رفتن به دانشگاه تهران یا شریف بود.
ترم اول دانشگاه را افسردگی گرفتم و درس نخواندم. کمکم به خودم آمدم. ترم دوم روی روال افتادم. بچهها گفتند که گروهی تشکیل شده و قصد ساخت ربات دارند. از من هم خواستند به این گروه اضافه بشوم.
وظیفۀ من در تیم شد برنامهنویسی. سه ماه تابستان را پای طراحی و ساخت این ربات ماندم. یک ربات مسیریابِ امدادگری. در تستهای اولیه موفق شدیم. یک ریز پرندۀ خیلی کوچک ۵ لیتری. قطعاتش را هم از دانشگاه گرفتیم که کیفیت خوبی نداشتند. پهپاد را بردیم به یکی از مناطق شهر کبودرآهنگ همدان. نتیجۀ کار خیلی حرفهای از آب درنیامد. با اختلافات بین اعضا، گروه از هم پاشید.
با آریا امیری و محمد امین موحدیان که همخوابگاهی بودیم و همرشتهای، یک گروه تشکیل دادیم. یک روز یکی از بچهها به نام مرتضی امیدی از طرحش برای تولید یک کوادکوپتر و دستگاه رادیو کنترل گفت. میخواست در ارائۀ طرح به سازمان استعدادهای درخشان دانشگاه او را همراهی کنیم. همزمان، دبیر انجمن علمی دانشگاه شدم و دورههای آموزشی برگزار میکردم. از محل این تدریس و حل تمرینها، کمک هزینه میگرفتم و پسانداز میکردم. پاییز ۱۳۹۵ طرح پذیرفته شد و بودجۀ اولیه به تیم پرداخت شد. قطعات اولیه را خریدیم.
بهار ۹۷، شش ماه قبل از موعد طرح را کامل کردیم و تحویل دادیم. دو مچبند روی دست کاربر پهپاد تعبیه کردیم و با همانها پهپاد را در هر مسیری که میخواستیم و با هر عملکردی هدایت میکردیم. طرح کنترلر پهپاد پذیرفته و ثبت اختراع شد.
سال ۹۸ موعد کنکور کارشناسی ارشد بود. خیز برداشتم برای ادامۀ تحصیل در دانشگاه تهران، شریف یا امیرکبیر. آنقدر درس میخواندم که خودم را در کلاسها و راهروهای دانشگاه شریف تصور میکردم.
کم کم به فکرم رسید که شرکت طراحی و تولید پهپاد کشاورزی تاسیس کنیم. تاسیس و ثبت شرکت پول نمیخواست؛ ولی برای تولید دستگاه، دنبال سرمایهگذار بودیم. پسرعموی پزشکم در خرمآباد، پای کار آمد و کارهای اجرایی و خدماتی سمپاشی را پذیرفت. یکی دیگر از دوستانمان هم با ۳۰۰ میلیون تومان خرید قطعات را بر عهده گرفت. بین اعضای تیم از مهندس الکترونیک، مهندس هوافضا، مهندس مکانیک و مهندس مخابرات داشتیم.
قطعات را که خریدیم، شروع کردیم به طراحی نمونۀ تکمیلی پهپاد ده لیتری سمپاشی. تا یکی دو هفته قبل از کنکور، حس و حال درس و دانشگاه از سرم افتاده بود. موعد آزمون که شد آمدم خرمآباد و چند روزی ماندم. هفتۀ آخر ماه بود و جز پول یارانه خودم و اهل خانه، پولی برایم نمانده بود. کنکور دادم. میخواستم چیزی بخرم و بخورم. همان پول اندک هم تمام شده بودم، چیزی در کارت نداشتم. با همة خجالتی که داشتم با پدرم تماس گرفتم. او هم دستش خالی بود. همانجا توی خیابان نشستم. فکر کردم تا کی بلاتکلیف کار، درس، شرکت و دانشگاه باشم.
یکماه بعد نتایج کنکور آمد. مجاز به ادامۀ تحصیل در دانشگاه تهران و امیرکبیر شده بودم؛ اما تصمیمم دیگری گرفتم. قید ادامۀ تحصیل را زدم. ترجیحم شد باز کردن یک گره از کار کشاورزها با علم و روشی جدید.
حین کار هم، همان اوایل بود که آریا مسئول طراحی بدنۀ پهپاد، به کانادا رفت برای ادامۀ تحصیل و امیرحسین مسئول طراحی آیرودینامیک طرح، به ایتالیا. استاد دانشگاه مونترال کانادا هم خودم را دعوت کرد تا به آنجا مهاجرت کنم. اما نرفتم. باید میماندم و کار را جلو میبردیم. کارمان گیر کرده بود. در شرایط سختی دستتنها ماندیم. مدتی طول کشید اما دوباره عضو جدید گرفتیم و سرپا شدیم.
ساخت پهپاد و تکمیل نمونۀ قبلی را شروع کردیم. همان پهپاد قبلی بود، اما با مخزن ده لیتری. بالاخره پهپاد را ساختیم. کنترلر دستگاه را هم به فارسی طراحی کردیم. یک پهپاد ده لیتری با اندازة یک در یک متر با ارتفاع ۷۰، ۸۰ سانتیمتری شد اولین پهپاد حرفهای و صنعتی تیم ما.
بار اول که قرار بود پهپاد را تست کنیم، آن را بردیم به الشتر و زمینِ آقای اسداللهی که کشاورز بود. ۲۰۰۰ هکتار کشتِ گندم و چغندر که قرار بود آنجا را سمپاشی کنیم. آقای اسداللهی به دنبالِ روشهای جدید و علمی بود و به ما اعتماد کرد. به او گفته بودیم برای فروش دستگاه و محصولاتمان برنامه داریم. اولین پروازها و سمپاشیها را در ازای دستمزد و هزینۀ خیلی پایینی انجام میدادیم تا کشاورزها راضی به تست دستگاه ما بشوند. چند بار هر روز تا الشتر میرفتیم و میآمدیم تا پهپاد را پرواز بدهیم. چند بار اول نمیشد. اما بعد از چند بار اصلاح کدنویسیها، بالاخره پهپاد پرواز کرد و سمپاشی انجام شد.
لحظهای که پهپاد به پرواز درآمد و سمپاشی را شروع کرد، توی زمین با هم تیمیهایم بالا و پایین پریدیم و همدیگر را بغل کردیم. شوق پرواز موفق و به نتیجه رسیدن زحماتمان را داشتیم.
تا قبل از این، سمپاشیها یا به صورت دستی انجام میشد یا با تراکتور. در روش سنتی سموم و محلول کم و زیاد بین کشت تقسیم میشد. اما با پهپاد، یک لیتر محلول را در ده لیتر آب به ازای هر هکتار، ترکیب میکنیم و با نازلهای مخصوص و اتومات، یکسان به قسمتهای مختلف گیاه یا زمین میرسد و سمپاشی، محلولپاشی یا بذرپاشی میشود و همین تا نود درصد آب و زمان مصرفی را کم میکند. همچنین در سمپاشی با تراکتور حدود پانزده درصد از کشتها و گیاهان، آسیب میدیدند و از بین میرفتند که در روش با پهپاد این اتفاق نمیافتد.
بهعنوان یک شرکت صنعتی وارد بازار فروش دستگاه شدیم. نسخۀ کاملتر دستگاه را بهمن ۱۴۰۰ به مشتری ارائه کردیم. کار اصلی ما ساخت و فروش پهپاد است. به افرادی که پهپاد را میخواهند و به کشاورزها خدمات میدهیم.
بخش دیگر کارِمان، خدمات آموزشی کار با دستگاه و آموزش دورههای خلبانی پهپاد با مسئولیت سازمان هواپیمایی کشور به صورت همایش و کارگاهی است.
اواخر ۱۴۰۱ ارزیابهای دانشبنیان پارک علم و فناوری آمدند و دستگاه را تایید کردند و فضایی در اختیارمان گذاشتند. مدتی بعد مجوز دانش بنیانی را گرفتیم.
سازمان جهاد کشاورزی لرستان هم در کارهای اجرایی و معرفی و ترویج دستگاه به کمکمان آمد و صندوق پژوهش و فناوری برای این کار سرمایهگذاری کرد.
تا به حال موفق به ساخت و فروش ۳۵۰ پهپاد کشاورزی شدهایم. در استانهای مختلفِ کشور، نمایندگی فعال داریم وخدمات پس از فروش ارائۀ میکنیم. شصت نفر هم به صورت ثابت با ما همکاری میکنند.
هرکاری چالشهای خودش را دارد و یکی از چالشهای ما حساسیتهای امنیتی بود. به هر شهری که میرفتیم باید مجوزهای لازم را میگرفتیم. یکبار سال ۹۹ به همراه تیم شرکت به بندر جاسک رفتیم و قرار بود ۳۰۰۰ هکتار از زمینهای کشاورزی و گیاهی، پنبه و انبه را سمپاشی کنیم. در طول چند روز حضورمان، از هفت ارگان مختلف آمدند و از ما توضیح خواستند. دو روز تمام پروژه خوابید تا توضیح دادیم.
در بعضی از نمایشگاههای بینالمللی شرکت کردیم. در یکی از نمایشگاهها، مراجعهکنندههای خارجی زیادی از همۀ کشورها داشتیم و این پهپادهای صنعتی هم با استقبال خوبی روبهرو شدند. در چند قرارداد خوب بینالمللی، تعدادی پهپاد به لبنان فرستادیم و کارمان دیده شد. در آفریقا هم استقبال خیلی خوبی از آنها شد. تا بهحال صد پهپاد هم به هند فروختهایم و چندتایی هم به عراق. به دنبال راهاندازی یک خط تولید در عمان نیز هستیم. علیرغم، تحریمها تولیدات ما هر روز بیشتر دیده میشوند و با وجود رقیبها، استقبال خوبی از آنها میشود.
بسیاری از کشاوزهای ما با این صنعت آشنایی ندارند. اگر مراکز مختلف مثل صداوسیما، جهاد کشاورزی و سایرین از ما حمایت بیشتری کنند، میتوانیم نیازهای بسیار بیشتری از بخش کشاورزی ایران و منطقه را پاسخ بدهیم.
به امید ساختنِ صنعت و کشاورزی ایران.
مصاحبه: رعنا مرادینسب
نویسنده: فریبا مرادینسب