پدیدۀ زاگرس
داستان از سال ۱۳۹۲ در دزفول آغاز شد. آنجا که توی پارک بعثت، صحنهای توجهم را جلب کرد؛ چند نفر با طناب و تجهیزات از سکویی به کابلی آویزان شدند و مسافتی را در هوا طی کردند. پرسوجو کردم گفتند اسمش زیپلاین است. تفریح هیجانانگیزی بود. با خودم فکر کردم چرا خرمآباد، با طبیعت زیبایش، چنین امکانی ندارد! تصمیم گرفتم این تفریح را به شهرم بیاورم. تا آخرش را هم خوانده بودم که توی خرمآباد و لرستان با زمینهای که در فضای کوهستانیاش دارد، از این تفریح سود زیادی عایدم میشود. خلاصه که هم نوآوری بود و هم اقتصادی. خودم که زیپلاین را تجربه کردم، حس معلق بودن میان زمین و آسمان، بدون نیاز به هواپیما یا بالون، برایم جذاب بود. مصممتر شدم. وقتی به خرمآباد برگشتم، ذهنم درگیر راهاندازی این کار بود.
چند روزی تحقیق کردم و فهمیدم زیپلاین انواع مختلفی دارد؛ ثقلی برای ماجراجویان و اتوماتیک با صندلی برای ایجاد حس امنیت بیشتر. هدفم پارک زیباکنار خرمآباد بود؛ اما وقتی برای مجوز اقدام کردم، گفتند زیپلاین باید استاندارد باشد. تا آن زمان، وسایل شهربازی نیازی به استاندارد نداشتند، اما حالا این قانون برای زیپلاین اعمال شده بود. اول فکر کردند فقط میخواهم سرمایهگذاری کنم، نه اینکه سازنده شوم. اما وقتی سماجتم را دیدند، گفتند: «آقای یونس شکیبان، تولید را آغاز و کد استاندارد را خودت تعریف کن». کمی فکر کردم و تصمیم گرفتم این راه را امتحان کنم.
آغاز مسیر
با انگیزۀ فراوان، آموزش و تحقیقات را شروع کردم. هر چه پیش رفتم، کار برایم جذابتر شد. کلاسهای آموزشی را گذراندم و فهمیدم میتوانم دامنۀ کار را گسترش دهم و به ساخت پلهای معلق هم وارد شوم. زیپلاین و پل معلق برای لرستان و استانهای کوهستانی اطراف خیلی مناسب بود. بعداز تمام شدن تحقیقات، طرحها را تعریف کردم. سازمان استاندارد هم آنها را تأیید کرد. شرکت «موج پدیدۀ زاگرس» را با همراهی خواهرزادهام، محمود رشنو و دو نفر از دوستانم محمد داوودی و محمد بارانی، ثبت کردیم. مطمئن بودم این شرکت در استانهای زاگرسنشین موجی به راه خواهد انداخت. بعداز سالها تمرکز روی استانهای شمالی بهعنوان منطقۀ گردشگری حالا استانهای اطراف زاگرس به گنجی میماندند که به تازگی کشف و استخراج شدهاند و هر سال تعداد گردشگرانشان بیشتر میشود.
ما بودیم، جوانی و بلندپروازی و مسیری که باید تا انتها میرفتیم.
از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶، همزمان با کار مشاوره کسبوکار، این حرفۀ جدید را یاد گرفتم. شرکت ما بهعنوان اولین سازندۀ زیپلاین و پل معلق استاندارد در ایران، توجه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را جلب کرد. بیتجربه بودیم، اما فضای کوهستان و آسمان به ما جرأت ریسکپذیری میداد. پس به جای خرید، خودمان تولید بعضی از قطعات پل معلق را هم شروع کردیم و بیرقیب بودنمان ناممان را به گوش مدیران کشوری رساند.
اولین پروژه: درۀ عشق
تیر ۱۳۹۶، اولین پروژه از چهارمحالوبختیاری آمد: نصب زیپلاین ۳۶۰ متری اتوماتیک و ۲۴۰ متری ثقلی برای اتصال سبزکوه به کوه هلن در روستای درۀ عشق. تیمی از مهندسان سازه، عمران، مکانیک و نصابها تشکیل دادیم. چون پروژهمان ترکیبی بود باید برای قسمت اتوماتیک کابین میساختیم. تجهیزات را از شرکت ماشینسازی خرمآباد تأمین و ساخت کابینها را آغاز کردیم. برایم مهم بود همۀ کار را در استان خودم جلو ببرم. بدون اطلاع از چالشها و عواقبی که ممکن بود یقهمان را بگیرد با ذوق و اشتیاق، همزمان، سه پروژۀ دیگر هم پذیرفتیم.
اما چالشها از همان اول شروع شد. فاصلۀ ۱۶۰ کیلومتری تا شهرکرد و ۸۰ کیلومتری تا قانا، دسترسی به ابزار را سخت میکرد. خانهای در روستایی اجاره کردیم که ۱۵ کیلومتر با محل پروژه فاصله داشت. این نزدیکترین منطقۀ قابل سکونت به محل نصب زیپلاین بود.
حالا بزرگترین مشکلمان، کمبود کارگر بود. چون فصل برداشت محصول بود و اهالی مشغول کشاورزی بودند، هیچکس حاضر نمیشد روی کاری که تا بهحال تجربه نکرده ریسک کند. بعداز یک ماه دوندگی، چند کارگر پیدا کردیم.
کارگر که پیدا شد مشکل بعدی توی چشممان آمد. نصب سازهها نیازمند عبور از رودخانۀ بدون پل بود. عمق آبِ تا سینه و جریان شدید، کار را برایمان سخت میکرد. برای اینکه به کارگرها جرأت بدهیم مجبور بودیم خودمان اولین داوطلب عبور از رودخانه و انتقال تجهیزات شویم. برای لر جماعت نباید رییسبازی درآورد. چون خودمان هم لر بودیم و زیر بارش نمیرفتیم. دیگر با طناب و همکاری تیمی، ۱۵۰ تن مصالح را جابهجا کردیم. گاهی شدت جریان آب، عبور را غیرممکن میکرد. فیکس کردن کابلها و جابهجایی تجهیزات سنگین، مثل دستگاه بتنریزی ۷۰۰ کیلویی که در هوا معلق ماند، چالشهای بزرگی بودند که جان به لبمان کردند. چالشهایی که هر کدامش کفایت میکرد برای اینکه همه چیز را رها کنیم و برگردیم خانهمان. اما در نهایت با تلاش محمود و محمد و کارگرها این موانع را پشت سر گذاشتیم.
همزمان، دو پروژۀ دیگر، زیپلاین ۲۸۰ متری و پل معلق ۱۵۰ متری را پیش میبردیم. نظارت مستقیم من و محمود، پروژهها را روی روال نگه داشت. اما این میان، حادثهای تلخ رخ داد؛ یکی از کارگرها به دلیل خطای همکارش دچار سوختگی شدید و شکستگی دست شد. او را به بیمارستانهای قانا، شهرکرد و بعد هم اصفهان منتقل کردیم. تهدیدات خانوادۀ کارگر و هزینههای سنگین، فشار زیادی آورد؛ اما با بیمه و تعهد شخصی، هزینهها را پوشش دادیم و بعد از یک ماه کار را از سر گرفتیم. تا کارگرمان سلامت شود و برگردد، هر روز صدای محمود از پشت گوشی تلفن را به یاد میآوردم که بریده بریده از سوختن او خبر داده بود و من که جاده را به سرعت پشت سر گذاشته بودم تا وسط راه به محمود و آمبولانس برسم. تا یک ماه اول خانواده و فک و فامیل کارگر در جاده کشیک میدادند تا اگر ردی از ما پیدا شد تلافی سوختن فامیلشان را سرمان دربیاورند. اما پیگیریهایمان برای تقبل هزینۀ درمان و زندگی کارگر باعث شد آتش کینهشان سرد شود.
چالشهای استاندارد و مالی
بعد از یک سال، هر چهار پروژه تمام شد، اما سازمان استاندارد با بازرسیهای سختگیرانه و سازمان میراث فرهنگی شهرکرد با تأخیر در پرداختها، ما را تحت فشار گذاشتند. با دقت استانداردسازی را انجام دادیم، اما گواهینامۀ استاندارد با تأخیر صادر شد و ۲۵ درصد مبلغ قرارداد به دلیل اضافهکاریهای خارج از ابلاغ پرداخت نشد. اگرچه برایمان تلخش کردند، اما با وجود زیان مالی، با تمام کردن ۴ پروژه، اعتبار و شهرت کسب نمودیم و نام لرستان را بلندآوازه کردیم.
حسرت فرصتهای ازدسترفته
با تجربۀ ساخت پل معلق، میتوانستیم در مناطق صعبالعبور لرستان، مثل جاهایی که مردم با گرگر جابهجا میشوند و آسیب میبینند، پل بسازیم یا در سیل و زلزلۀ پلدختر به امدادرسانی کمک کنیم. اما مدیران استانی به توانایی ما اعتماد نکردند و این فرصتها از دست رفت.
پروژۀ درۀ شیرز
سال ۱۳۹۸، بالاخره سازمانهای دولتی اعتمادشان جلب شد و سازمان میراث فرهنگی لرستان پروژۀ ساخت پل معلق در درۀ شیرز کوهدشت را به ما سپرد. با تجربۀ قبلی، تیمسازی و تأمین قطعات را با دقت انجام دادیم، اما مشکلات جدیدی پیش آمد. در نبود جادۀ دسترسی تنها چارهمان الاغ بود! باید چند راس الاغ جور میکردیم تا در حمل مصالح به ما کمک کنند. اما پیدا کردن الاغ بزرگترین مشکلمان شد. شهر به شهر و استان به استان آوارۀ خرید الاغ شدیم. باور نمیکردم روزی کارم به الاغ گره بخورد و بعد هم الاغ دُر نایاب شود. به هر حال دست آخر چند الاغ در اندیمشک پیدا کردیم و برای خریدشان، ۲۲ میلیون تومان هزینه کردیم. تأمین پالان و خرکدار هم به اندازۀ خودش وقتگیر بود که بالاخره انجام شد. ولی کمبود کارگر دوباره مشکلساز شد و مجبور شدیم با حقوق دوبرابر کارگر استخدام کنیم.
این بار دانشمان را به روز کردیم. برای کیفیت بالاتر، پیچومهرهها را گالوانیزه کردیم و از شیشۀ ۳۰ میل سوپر کلیر ضدگلولۀ شفاف و پلیمر کامپوزیت استفاده کردیم. در این روش پلها قابل تا کردن و جمعشدن هستند و خیلی زود نصب یا جمع میشوند. این پلها با طراحی سریعالنصب، دانشبنیان هستند و شرکت را کاندیدای پارک علم و فناوری کردند. دو پل ۵۰ و ۵۵ متری با عرض ۲ متر ساختیم و آخرش هم الاغها را با ضرر فروختیم!
ایستاده در زاگرس
شیوع کرونا در سال ۱۳۹۹ گردشگری را متوقف کرد و پروژهها خوابید. بدهیهای قبلی و بیکاری تیم، فشار مالی آورد. چون هنوز مشاورۀ کسبوکار را ادامه میدادم، اوضاع خودم بهتر بود، اما بچهها حسابی ضرر کردند. با این حال بعداز کرونا، با قدرت برگشتیم و بیخیال نشدیم. توی دو سال اخیر، ۱۲ طرح صنعتی و ۳ اختراع ثبت کردیم و در حوزة سرزمینهای ماجراجویی با زیپلاین، پل معلق و سازههای نوین، پیشرو هستیم. پروژههای بزرگی در اردبیل و مرکزی داریم و بهزودی پروژههای بینالمللی را آغاز میکنیم. با وجود بیاعتمادی مدیران استانی، در ایران پیشتازیم و به جهانی شدن فکر میکنیم.
علاوهبر پدیدۀ زاگرس، سه شرکت دیگر هم دارم که یکی از آنها دانشبنیان است؛ شرکت یوبان کلینیک که یک اپلیکیشن به همین نام تولید کرده است. اپلیکیشن یوبان به صورت رایگان به صاحبان کسبوکار کمک میکند مدل تجاری طراحی کنند. این رسالت اجتماعی من است تا نسبت به اطرافیانم بیتفاوت نباشم. با صاحبان کسبوکار زیادی نشست و برخاست داشتهام و هر بار با دادههای واقعی تلاش میکنم مدلهای کسب و کاری که طراحی میکنم با فضا و چالشهای واقعی متناسب باشد.
حالا با وجود درگذشت محمد داوودی که در جوانی ترکمان کرد، محمود رشنو و محمد بارانی کنارم هستند. ما با همۀ چالشها، از زاگرس به دنیا سلام میکنیم و پرچممان را بالا میبریم.
رعنا مرادینسب