راوی ماه

ساعت ده‌ و ده دقیقة صبح به تالار ماه حوزه هنری رسیدیم؛ پیدا کردن صندلی کمی سخت بود. جنس مهمان‌های برنامه این بار متفاوت بود و سروصداها کمی بلندتر. قسمت میانی سالن در قرق دخترهای نوجوان با روپوش مدرسه بود که با هر اتفاقی پخی می‌زدند زیر خنده و درگوشی صحبت می‌کردند. صندلی‌های جلو هم نه توسط مسئولین که توسط مهمان‌های ورزشی برنامه پر شده بود. برنامه هنوز شروع نشده بود و مسئولین هم نم‌نمک از راه رسیدند و مثل بقیه‌ی مهمان‌ها روی صندلی‌های ردیف‌های بعدی نشستند. خوشم آمد مهمان اصلی برنامه و شاگردانش ردیف جلو نشستند؛ درستش هم همین است. زینب مرادی‌رشنو مهمان محبوب همایش اول روایت پیشرفت این بار با اعضای خانواده‌اش آمده بود. تیم اجرایی برنامه در رفت‌وآمد بودند که اشتباهی پیش نیاید. تا برنامه شروع شود سری به گوشی زدم، یکی از دوستانم روی استوری اعلام برنامه پاسخ داده بود که: «آقای بهرامی چند سال است همسایه پدرم است، خیلی محترم و متواضع است. برادر جوانم که فوت شد تا چند روز خانه‌اش در اختیار مهمان‌هایمان بود».

همه چیز که آماده شد با تلاوت قرآن و اجرای سرود ملی برنامه شروع شد. رییس حوزه هنری پشت تریبون رفت و کوتاه راجع به مصطفی بهرامی، عزیز بابانژاد و همت حوزه هنری برای روایت پیشرفت صحبت کرد و من می‌دانستم نطق هر چه کوتاه‌تر، یعنی همت بلندتر و عمل بیش‌تر.

بعد نوبت خاموشی و اکران مستند رسید. آن جلو امیرحسین علی‌پور، خودش را که روی پرده می‌دید مدام با مربی و هم‌تیمی‌هایش می‌گفت و می‌خندید. پیداست جوان است و پر شور و شیطنت‌هایش را به خاطر جلسه به سختی کنترل می‌کند. مستند با تشویق دختران دبیرستانی‌ و بقیه‌ی حاضران در سالن تمام شد. برایشان جالب بود یک مربی با این تعداد موفقیت جهانی هم‌شهری‌شان است و موفقیتش محدود به کسب قهرمانی شاگردانش نشده. مصطفی بهرامی باعث تحول زندگی شاگردانش شده و آن‌ها را سر به‌راه کرده است. کسی که توی کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر می‌گردد و معلولان را پیدا و به ورزش دعوت‌شان می‌کند تا از آن‌ها قهرمان بسازد. بالاخره نوبت به رونمایی پرتره و تجلیل‌ها رسید. چند دستگاه اجرایی استان و فدراسیون ورزش‌های نابینایان و کم‌بینایان پای کار آمده و لوح تقدیر و هدیه برای آقای بهرامی فرستاده‌ بودند. همه هدایا تقدیمش شدند اما هدیه‌ی شاگردانش آقای سجاد محمدیان و زینب مرادی جنس دیگری داشت. پدر زینب مرادی روی سن آمد و به پاس زحمات مربی پرافتخار کشور برای برگرداندن دخترش به زندگی، لوح تقدیر و هدیه را به آقای بهرامی تقدیم کرد و این بهترین صحنه‌ای بود که می‌شد دید.

همه‌ی مسئولین و ورزشکاران که پایین آمدند فقط آقایان بهرامی و بابانژاد کارگردان مستند «آن مرد» روی سن ماندند تا از حضور حاضران تشکر کنند و کمی از احوالات و دغدغه‌ها و تجربه‌هایشان بگویند. بهرامی از نفی غرور گفت و بابانژاد از شخصیت بهرامی. این وسط پسر کوچک آقای بابانژاد با شمشیر روی صحنه آمد و رفت‌وآمدش صحنه را قشنگ‌تر کرد. برنامه که تمام شد، دخترهای دبیرستانی اصرار داشتند با مربی عکس یادگاری بگیرند و این عکس را ثبت کنند تا شاید روزنه‌ی امید و تلاششان باشد برای طی مسیر پیشرفت.

 رعنا مرادی‌نسب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا