راوی ماه

 

درس خواندن وسط جنگ کار ساده‌ای نیست. دلم می‌خواهد خط مقدم جنگ باشم. یا حداقل در نقش یک روانشناس وسط میدان.

قانون اساسی را ورق می‌زنم و به اصل ۱۵۲ می‌رسم:
«نفی هرگونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری…
حفظ تمامیت ارضی کشور…».
انگار این اصل برای همین لحظه‌ها نوشته شده؛ لحظه‌هایی که هر کس به دنبال سنگر خودش می‌گردد.

صدای جدی خواهرم باعث می‌شود سرم را بلند کنم:
«کاش کاری بود که منم انجام می‌دادم. دوست دارم کمکی کنم اما نمی‌دونم چه کار کنم.»

از حرفش خوشم آمد. گفتم: «این روزا بعضی‌ها مستقیم با موشک سروکار دارن، بعضی هم خودجوش رفتن پای گشت‌های مردمی. هر کس سنگری رو پر کرده. منم دلم چیز دیگه می‌خواد؛ دلم می‌خواد اثر کارم را ببینم و لمس کنم. اما سنگر امروز من اینجاست! اگر سنگر آموزش رها بشه، کی باید جوونا رو برای سنگرهای مختلف جنگ تربیت کنه؟ کی مفهوم «وطن» و «استقلال» را به بچه‌ها یاد بده؟ کی قلم به دست می گیره؟ تربیت دغدغه‌مندانه‌ی نسل جدید رو کی به عهده می‌گیره؟».

با کمی مکث اضافه کردم:
«تو هم ببین چه کار می‌تونی بکنی. شاید رسالتت همینِ که دانش حقوقیت رو ببری وسط میدون و مشاوره‌ی حقوقی بدی. شاید باید تو سنگر مجازی بجنگی».

شانه بالا انداختم و ادامه دادم: «ما همه نمی‌تونیم یک کار بکنیم. اگر همه دست به تفنگ ببریم کی قلم به‌دست می‌گیره؟ کی همدلی مردم رو به تصویر می‌کشه؟
سنگر به سنگر باید پر بمونه؛ یکی با اسلحه، یکی با نوشتن، یکی با تدریس. همین همراهی تفاوت نقش‌هاست که ما رو شکست‌ناپذیر می‌کنه».

🔹فاطمه امیری

۲تیر۱۴۰۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا