راوی ماه

سپاه سیلا سیلاش کو

بسم رب النصرالله در این چند وقت کارمان شده بود گوش دادن به سرودهای حماسی، بلکه روحیه‌مان را از دست ندهیم. در این مدت انقدر خبر ناگوار شنیده بودیم از شهادت سید حسن تا جولان دادن این رژیم منحوس که پاک قفل کرده بودیم‌. برای همین بچه‌ها تصمیم گرفتند که مراسم توسلی بگیرند بلکه سیم‌مان وصل شود تا این روح خسته کمی آرام بگیرد.

روضه که تمام شد نشسته بودیم دور هم که یکی از بچه‌ها گفت: ایران اسرائیل رو زد. خبر کوتاه بود و شوکه‌کننده. چند ثانیه طول کشید تا به خودمان آمدیم. یک دفعه همه بی‌اختیار دویدیم توی کوچه تا ببنیم در آسمان خبری هست یا نه؟! ای دل غافل موشک‌ها آسمان را روشن کرده و زوزه کشان شهر را به سمت پایگاه نواتیم ترک می‌کردند.

بچه‌ها انقدر خوشحال بودند که خیلی‌هایشان بدون کفش و با پای برهنه دویده بودند در کوچه. خوشحالی زاید الوصفی که مثل اسپند روی آتیش بالا و پایین می‌پریدند. دیوانه‌بازی‌هایشان که حسابی از شدت شوق و هیجان بیرون زده بود خیلی دیدنی بود.

برگشتیم داخل خانه. بچه‌ها پبشنهاد دادند ما هم مثل مردم برای شادی به خیابان‌ها برویم و شیرینی پخش کنیم. در کمترین زمان خودمان را به میدان شهدا رساندیم. همان پاتوق همیشگی که از قبل از انقلاب تا الان آبستن اتفاقات مهم بوده.

جزو اولین نفرها بودیم که رسیدیم. زودتر از ما اما حاج آقا شاهرخی نماینده ولی فقیه استان آنجا رسیده بود. مثل مردم خاکی بود و همراه آن‌ها شعار می‌داد «ابوالفضل علمدار / خامنه‌ای نگهدار». به چهره مردم که نگاه می‌کردی برق سه فاز از چشم‌هایشان بیرون می‌زد؛ طوری با جان و دل شعار می‌دادند که انگار ارزش و رهبری حضرت آقا را تازه درک کرده بودند. شریان‌های حیاتی‌شان پر از عشق بود و مستانه تکبیر سر می‌دادند.

هرچه می‌گذشت فوج فوج آدم بود از زن و مرد، پیر و جوان که به جمعیت اضافه می‌شد، حتی ماشین‌های در حال حرکت هم با دیدن تجمع کنندگان بوق می‌زدند و شادی خودشان را ابراز می‌کردند. بماند ترکیب آهنگ کردی پخش شده از ضبط بعضی ماشین‌ها با شعار مرگ بر اسرائیل سرنشینان خودرو صحنه‌هایی سمی و البته تماشایی را به‌وجود آورده بود. هرچند دوستان دست اندرکار با اتفاقات پشت سرهم یک سال اخیر در امر تجمع حرفه‌ای شده بودند و اشعار مهندسی معکوس شده مثل «ایلاش کو اولاش کو / سپاه سیلا سیلاش کو» را خیلی شیک و مجلسی سر می‌دادند و جمعیت حاضر هم جانانه و لبخندزنان تکرار می‌کردند. کانه مبارز ما حریف مقابل را در فینال ناک اوت کرده و طلا را نصیب خودش کرده که انصافا هم غیر از این نبوده‌. ما بردیم. زدیم و منهدم کردیم. هرچند یک تار موی سید مقاومت ما از همه این رژیم اشغالگر بیشتر می‌ارزد.

تا باد چنین بادا

علی کشوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا