راوی ماه

 

یک‌شنبه اول تیرماه در میان اخبار و گزارشاتی که از جنگ در ایتا به چشم می‌خورد با دیدن اعلامیه‌های مراسم تشییع شهدا بیشتر از غبطه خوردن به سعادت و توفیقی که نصیب‌شان شده، برای حال دلِ همسر و مادر و خواهران‌شان قلبم زیرورو می‌شد.
زن باشی و عزیز و پشتوانه‌ات از دست برود و بی‌تابی نکنی! حق دارند باور نکنند دیگر عزیزشان در میانشان نیست. خداوند صبر جمیل بهشان عنایت فرماید که ایستادگی در این شرایط کمتر از جهاد در راه خدا نیست و توان درک آن برای یکی مثل من میسر نیست.
متن اعلامیه‌ها به ترتیب: دوشنبه ۲تیرماه ساعت نه صبح مراسم تشییع نمادین سرتیپ شهید #علی‌حسین_محمدی از میدان قیام به گلزار شهدا و مراسم تدفین ساعت چهار عصر در زادگاهش (روستای بزازنا) برگزار خواهد شد.
سه‌شنبه ۳تیرماه ساعت نه صبح مراسم تشییع نمادین سرتپ دوم شهید #میثم_معظمی_گودرزی، همراه شهید سردار حاجی‌زاده، از میدان صفا به گلزار شهدا و مراسم تدفین شهید در زادگاهش روستای گلچهران برگزار می‌شود.
رأس ساعت نه صبح خودم را به میدان قیام رساندم. خیل جمعیت، شکوه همدلی و اتحاد را تداعی می‌کرد. یکپارچگی جمعیت و به گرد هم آمدنشان برای قدردانی از جانفشانی شهید مثال‌زدنی بود. پیشرو جمعیت شخصیت‌های نظامی از ارتش و سپاه تا روحانیون و مسئولین شهر و نیروهای تحت فرمان شهید محمدی، شانه‌به‌شانه عرض خیابان را در ردیف‌هایی پوشانده بودند. ازآنجایی‌که آقایان جلو بودند و خانم‌ها پشت سرشان در حرکت، امکان رد شدن از لابه‌لای جمعیت نبود. از عواطف جمع حاضر که با روح حماسی و شهدایی نوای مداحان به جریان درآمده بود، می‌شد اعضای خانواده شهید را تشخیص داد. بااینکه تمام قد ایستاده بودند، توان راه رفتن نداشتند و دور شدن از تابوت شهید برایشان سخت بود. فقط خدا می‌دانست چه حالی دارند.
شهید محمدی از طایفه سبزعلی، فرمانده تیپ خاکی ارتش در سرپل ذهاب، به همراه چندتن از سربازانش حین دفاع از مرزها به شهادت رسیده بودند. زادگاه او روستای بزازنا بود؛ خانواده‌اش ساکن روستا بودند و اهالی روستا ارادت خاصی بهشان داشتند. زمزمه‌هایی به گوش می‌رسید از اینکه با سختی و تنگدستی این شهید به سرانجام و درجه رفیع شهادت رسیده است.
بعدازظهر، مراسم تشییع و تدفین در گلزار شهدای روستا صورت گرفت. حضور مردم در کنار مسئولین نشان‌دهنده یکی بودن است. این مردم از هرقشری و با هر سِمَتی قدردان شهدا هستند.
سه‌شنبه هم رأس ساعت اعلام شده خودم را به میدان صفا رساندم. از زن و مرد و جوان و مسن، همه حضور به هم رسانده و همچنان افرادی به این جمع اضافه می‌شدند. طبق معمول مسئولین و نظامیان و روحانیون جلودار بودند و ماشین آذین شده‌ای که تابوت شهید میثم معظمی گودرزی را بر دوش داشت میان جمعیت خودنمایی می‌کرد. چند دقیقه‌ای مداحان روضه‌خوانی کردند و همچنان شاهد پیوستن مردم به جمع بودم که در آن میان خانمی جوان از راه رسید. با حالی دگرگون و بی‌تاب که صدای حزینش به دلها چنگ می‌زد. نمی‌دانم چه نسبتی با شهید داشت. در سوی دیگر پسری جوان با شباهت ظاهری‌اش به شهید و حال دگرگونش گواهی می‌داد از اعضای خانواده شهید است. جمعیت کم‌کم به سمت گلزار شهدا به حرکت افتاد. مداحان با نوای خود فضایی روحانی و حسینی می‌ساختند و مردم همراهی می‌کردند. در میان مسیر دختران و پسران جوانی از هلال‌احمر به خط شده بودند که با لباس فرمشان جلوه‌ای از آمادگی و جانفشانی را به ظهور می‌رساندند. آنها هم به جمعیت پیوستند و با همراهی‌شان به گلزار شهدا رسیدیم. تعدادی اتوبوس فراهم شده بود برای انتقال مردم به سمت زادگاه شهید گودرزی. مرد و زن سوار اتوبوس‌ها شدند تا مراسم تدفین شهید گودرزی در روستای گلچهران به انجام برسد.
راه شهدا پر رهرو و یادشان گرامی.

🔹 زهرا سبزعلی

۶تیر۱۴۰۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا