راوی ماه

 

ملاقاتی با مرحوم سردار افشار

زمستان ۹۹ بود و سید حسین سرباز. هر روز بعد از تمام شدن پستش می‌آمد دفتر موسسه تاریخ شفاهی «روایت» ریکوردر را برمی‌داشت و می‌رفت سمت دفتر سردار افشار برای گرفتن مصاحبه.
فیش‌برداری‌های سید از اقداماتی که سردار افشار انجام داده بود را کم‌وبیش خواندم و شنیدم. فراموشی برخی جزییات توسط سردار و عدم بیان اتفاقات با یک توالی معین، کار را دچار چالش کرده بود.
شخصیت‌های اجرایی و نظامی خاطرات مهمی دارند؛ برای همین کنجکاو بودم سردار را از نزدیک ببینم. همین شد که یک روز همراه با سید به دانشگاه عالی دفاع ملی رفتیم.
هیچ‌کس حق ورود با لوازم الکترونیکی را نداشت. سرباز دفتر سردار به استقبالمان آمد، پس با تلفن همراه و ریکوردر وارد شدیم.
دیدن فضای داخلی ساختمان‌ها و معماریشان برایم جالب و دلنشین بود؛ یاد سکانسی از سریال «در چشم باد» افتادم.
وارد دفتر شدیم؛ سردار به گرمی از ما استقبال کرد. همزمان با نوشیدن چای، مصاحبه‌های قبلی مرور شد؛ از گفته‌ها و ناگفته‌ها تا آن قسمت‌هایی که نیاز به اصلاح داشت.
مصاحبه شروع شد. سعی کردم در فرایند پرسش‌ها دخالتی نکنم تا سررشته کلام‌ از دست دو طرف در نرود.
خاطرات سردار به بخش جذابی از مدیریتشان در دانشگاه امام حسین و آشنایی با شهید فخری‌زاده رسید. آن هم وقتی که چندماهی بیشتر از ترور شهید فخری‌زاده نگذشته بود.
کنجکاوی‌ام گل کرد و بی‌مقدمه از نحوه آشناییشان با یکدیگر پرسیدم؛ و اینکه چه اقداماتی در زمینه هسته‌ای انجام داده‌اند. عجیب بود! شهید فخری‌زاده از دهه هفتاد، تحت مدیریت سردار افشار، در دانشگاه امام حسین و با لیزر غنی‌سازی اورانیوم انجام می‌داده؛ و چه فشارها و محدودیت‌هایی را که بابت این غنی‌سازی تحمل نکرده بودند.
جلسه که تمام شد به سید گفتم بعد از چاپ کتاب، این بخش از مصاحبه می‌ترکاند.
سال ۱۴۰۲ که از کتاب خاطرات سردار افشار با عنوان «همیشه جهادگر» رونمایی شد، آن بخش از گفت‌وگوهای من و سردار، ممیزی خورده بود؛ اما باز هم جذاب بود و با بازخوردهای زیادی همراه شد.
خدایش بیامرزد.

🔹محمد نصرتی

۲۵مهر۱۴۰۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا