راوی ماه

 

امروز برای ناهار سیب‌زمینی نگینی سرخ کردم. وقتی پوست سیب‌زمینی ها را می‌گرفتم و برششان می‌زدم، مدام فکر می‌کردم ااگر این یک کیلو سیب‌زمینی توی غزه بود، چند جان نفر را ممکن بود نجات بدهد!
اگر یک نفری که چند روز است غذا نخورده، حتی چند لقمه از غذای امروز ما را برای خوردن داشته باشد، چقدر ممکن است، بدنش بتواند قحطی روا دوام بیاورد!
موقع صرف ناهار با عذاب وجدان سر سفره نشسته بودم. تصویر مردمی که از شدت گرسنگی توی زمین خاکی غزه به زمین افتاده و درحال جان دادن بودند، جلوی چشمانم رژه می‌رفت. نان خردهای سفره را جمع و قاطی لقمه‌ام می‌کردم. دائم توی این فکر بودم که همین نان خردها اگر به بچه‌ای در غزه برسد، ممکن است یک روز بیشتر عمر کند؛ پس نباید اسراف کنم.
توی شرایطی که ما روزی دو ساعت قطعی برق را دوام نمی‌آوریم، مردم غزه، بدون خانه، بدون آب و غذا و بدون هرگونه امکانات انسانی، دارند قتل عام می‌شوند. آنجا دیگر غزه نیست؛ آشویتس جدید است. با دو میلیون جمعیت که از فرط گرسنگی پوستشان به استخوان‌هایشان چسبیده. و ما مردم جهان، در نهایت تاسف و تاثر، ایستاده‌ایم به نظاره قتل عام هم‌نوع‌های خودمان. هولوکاست واقعی در غزه‌ است.

🔹فاطمه حسام‌پور

۱مرداد۱۴۰۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا