توی اتاقم با لپتاپ ور میرفتم که ببینم چرا به وای فای وصل نمیشود. ساعت ده دوازده دقیقه به نه شب بود که صدای مارش نظامی و الله اکبر خانم گوینده از تلویزیون به گوشم رسید!
تعجب کردم. هزار فکر به ذهنم رسید. این مارش مثل مارش آزادی خرمشهر بود. احتمال دادم صحنههایی از سالهای دفاع مقدس را دارند نشان میدهند. اما حرفهای خانم گوینده چیز دیگری بود. با خودم گفتم: «نکنه مارش پیروزی بر دشمنه؟ نکنه اسرائیل به غلط کردن افتاده و پرچم سفیدشو زده بالای گنبد آهنین آبکش شدهش؟!».
نتوانستم بیشتر صبر کنم. فوری بلند شدم و به طرف هال، پا تند کردم. تلویزیون صحنه شلیک موشک در آسمان را نشان میداد و گوینده از زدن پایگاه آمریکا در قطر میگفت!
تازه متوجه شدم چه شده! قند توی دلم آب شد که قبل از ۴۸ ساعت جواب آمریکا را دادیم! آن هم جایی که حداقل من یکی فکرش را نمیکردم!
و این تدبیر ایران را نشان داد که آن را دستمریزاد گفتم!
نیم ساعت بعد خواهرم که بیرون بود به خانه آمد و با هیجان بهم گفت: «نبودی شادی مردمو تو خیابونا ببینی! قبلش توی مغازه شال فروشی بودم؛ وقتی مارش رو زدن از تلویزیون مغازه همه داشتیم نگاه میکردیم. یه زن مسن تا صحنه رو دید گفت: اوفیش! ایسه هردی؟! خو وش کردن!
همه زدیم زیر خنده. دوباره رو به فروشنده گفت: اونو اومانه مملکت ایمانه بیرن! ایسه مه مغازه تونه وِ زور دت بِیرِم ساکت مِسی؟».
خواهرم گفت: «تا خونه اومدم هر کی حرفی میزد. یکی میگفت: خدا خیرتو بیه تقاص جونامونو گرتیت.
یکی میگفت: یَکی باید میزه مین دم آمریکا وَ هم فقط ایرانه! هیشکه چی ایران جرات نمیکه ینه بشونه سر جاشو!».
خدا را شکر کردم.
از دیروز این حرکت نمایشی آمریکا ورد زبان این و آن شدهبود. حالا دیگر دهان این و آن که هیچ، دهان جهانیان را هم بستیم! بگذار تا همه بدانند آن که جنم دارد این هیبت پوشالی را بزند فقط ایران است!
🔹نسرین دالوند
۳تیر۱۴۰۴