راوی ماه

دلتنگی‌های حسین برای شهید امیرحسین

 

ما کلی پسر عمه، پسر عمو، پسر دایی و پسر خاله‌ایم که ارادت ویژه‌ای به اباعبدالله‌ داریم‌؛ همه عاشق امام‌ حسینیم. اما امیرحسین بین ما الگو بود. چون بیشتر از سنش‌ می‌دانست و برای ما بزرگ و پر ابهت بود. دیدن امیرحسین در هیئت‌ها، موکب‌ها و عزاداری‌ها باعث ایجاد حس خوب و کشش بیشتر ما به مراسمات عزاداری ائمه اطهار می‌شد. از او یاد می‌گرفتیم که چه‌طور امام‌ حسینی باشیم. یک بچه‌هیئتی تمام عیار بود که خدمت به امام‌ حسین باعث رضایت و خوشحالی‌اش می‌شد. لبخندی به لب داشت که در ماه محرم با حضور موثرش در موکب امام‌ حسین بیشتر می‌شد.
نوحه‌هایی‌ از آهنگران یاد گرفته بود که در هئیت محله‌مان، درب دلاکان، می‌خواند و مردم هم سینه‌ می‌زدند.
توصیه پدر و مادرهایمان‌ قرآن، عترت و نماز بود که امیرحسین به هر سه کاملا مسلط بود. نمازش‌ را اول وقت می‌خواند و صدای قرآنش‌ که بلند می‌شد ما بچه‌ها دورش جمع می‌شدیم.
امیرحسین آن‌قدر خوب بود و از همان بچگی رفتار گیرایی داشت که همه را جذب می‌کرد. در آن دوران وقتی به خانه‌ پدربزرگم شهید اسکندر نیازی* می‌رفتم و او را می‌دیدم‌ آن‌قدر گریه‌ می‌کردم که با خودم‌ به خانه‌مان می‌آوردمش و چند روز می‌ماند.
وقتی بزرگتر شد اخلاق و مرام‌ و منشش‌ بیشتر به چشم آمد. آقایی را به حد کمال رسانده‌بود و احکام و شرع را در رفتارش‌ به خوبی می‌توانستی ببینی.
گل سرسبد جمع‌ خانواده‌هایمان‌ بود. کسی که همیشه ما را دور هم جمع می‌کرد و نمی‌گذاشت صله‌رحم را فراموش‌ کنیم او بود. اگر قرار بود مسافرتی‌ برویم پیشنهاد می‌داد همه با هم برویم‌. بزرگترها هم به حرفش‌ احترام‌ می‌گذاشتند.
وقتی که بزرگ شد و به خدمت فراجا‌ درآمد دیگر مثل دوران نوجوانی او را زیاد نمی‌دیدیم‌. دلمان که برایش‌ تنگ می‌شد بهش زنگ می‌زدیم و برای روزهای مرخصی قرار باشگاه و فوتبال می‌گذاشتیم.
یک سال مأموریت داشت به مرز مهران برود. مسئول چک کردن رفت‌آمدها‌ در مرز شده‌بود. ما هم قرار بود برای اربعین خودمان را به کربلا برسانیم. وقتی به مرز رسیدیم‌ و امیرحسین را دیدیم گل از گلمان شکفت. خوشحالی بیشترمان‌ از این بابت بود که ۲۴ ساعت مرخصی داشت و می‌خواست به خواسته‌ قلبی‌اش که زیارت آقا امیرالمؤمنین و اباعبدالله الحسین علیها‌ سلام بود برسد. آن اربعین در کنار امیرحسین و در جوار امامانمان بهترین‌ زیارتی شد که برایم‌ رقم خورد.
و حالا هم بهترین خاطره‌ام‌ در کربلا با امیرحسین شده‌است.
الان خیلی دلتنگ امیرحسینیم‌.
تا زنده‌ بود با رفتارش‌ الگوی ما بود و حالا هم با شهادتش! دلمان می‌خواهد مثل او باشیم و راه او را برویم.
از او می‌خواهم ما را در مسیر خودش هدایت کند و در آن دنیا شفیعمان باشد.

پ.ن: شهید #امیرحسین_طولابی نوه خواهری شهیدان اسکندر و مظفر نیازی بود.

🔹روایت حسین نیازی، پسرعمه شهید، به قلم نسرین دالوند

۲۰تیر۱۴۰۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا