عجله داشتم و باید زودتر به قرارم میرسیدم. تا اولین ماشین را دیدم سوار شدم. ماشین شخصی بود که دو نفر مسافر داخلش نشستهبودند. وقتی نشستم تازه راننده گفت: «گوتی دوازدهبرجی میری؟».
– بله.
– فقط کرایه هر مسیر بیه ده تِمه.
بدون کوچکترین حرفی پیاده شدم.
راننده که بیرون ایستادهبود گفت: «خانم همه ده تِمه میسونن وِرگرد!».
و حرفش را هی تکرار کرد.
به طرف تاکسی زرد رنگ جلویی رفتم. سرم را پایین آوردم و از شیشه به راننده گفتم: «شمام کرایه مسیرا رو دو برابر کردید؟». گفت: نه.
توی ماشین نشستم؛ راننده قبلی شاهد این وضعیت بود. از آینه بغل دیدم دو مسافر ماشین عقبی پیاده شدند و آمدند سوار تاکسی زرد رنگ شدند.
راننده ماشین عقبی صدایش بلند شد: «سه کو اینو هم سیل او کردن! ایطور که نموئه!»
نیشخندی زدم و گفتم: «وقتی میدونی طرفت با حرف سر به راه نمیشه باید با عملت ارشادش کنی! شرایط کشور جنگیه کسی که نمیتونه با مردم همدلی کنه، نباید بهش اجازه بدعتگذاری بدی!».
راننده گفت: «اَ دخترم ایی روزا خومو باید هوا یکه داشته باییم تا اوضاع ومو سخت نگذره».
دو خانم دیگر که دهه هشتادی به نظر میرسیدند و شاکی بودند گفتند: «چند وقته ماشین شخصیا کرایهها رو گرون کردن، نمیشه حرفیام بزنی!».
– خانم چرا نمیشه حرفی بزنی! اگه کاری نکنی باعث سوءاستفاده بقیه هم میشی!
من هر بار یه چی بهشون میگم؛ دفعه قبلم به یکی دیگهشون گفتم قرار نیست از این اوضاع جنگی سوءاستفاده کنی و پیاده شدم! مسافرای دیگه هم صداشون دراومد. هر جا هستی حرفت رو باید بزنی مطمئن باش اگه حق باشه بقیه هم باهات همصدا میشن! مثل الان.
🔹نسرین دالوند
۳تیر۱۴۰۴