راوی ماه

من محو تماشا شده بودم

 

امشب اومد گفت: «خاله میشه من هم خادم بشم؟» اینقدر معصوم بود که منو یاد دختری مظلوم توی کربلا انداخت. گفتم: «صبر کن بچه‌های دیگه هم بیان.» دوتا دختر خانم دیگر هم که تقریبا هم سن و سالش بودند، آمدند. گفتم: «بچه‌ها پلاستیک بردارید، لیوان یکبارمصرفها رو جمع کنید.» بدو بدو رفتند. شلوغ شد؛ تعداد بچه‌ها زیاد شد. می‌دویدند.
دوباره آمد. گفت: «خاله، کار دیگه‌ای ندارید؟»
گفتم: «بچه‌ها رو جمع کنید اونجا براشون داستان و قصه بگید شلوغ نکنن.» می‌خواستم از سر بازشان کنم.
ده دقیقه گذشت‌ دیدم بچه هایی که می‌دویدند کم شده‌اند.
به نقطه‌ای که به دخترک اشاره کرده بودم، نگاه کردم. ده پانزده نفر را جمع کرده بود و داشت با حرارت برایشان حرف می‌زد.
کنجکاو شدم ببینم چه می‌گوید. رفتم کنارشان. داشت با صلابت به بچه‌ها می‌گفت: «بچه‌ها ما باید با اسرائیل و آمریکا مبارزه کنیم. میدونید چرا؟»
بچه‌ها داشتند با دقت گوش می‌کردند.
ادامه داد: «بزارید یه خاطره بگم براتون تا متوجه بشید چرا. اون روز پسر دائیم که کوچیکه، رفته راهپیمایی تو جمعیت داد زده گفته اسرائیل تو میخوای با ما بچه‌ها بجنگی؟ اسرائیل با ما بچه‌ها کار داره…» انگشتش را بالا آورده بود. آنقدر کلمات را حماسی و با تمام‌ وجود می‌گفت که انگار روبه‌روی نتانیاهو و وترامپ ایستاده است‌ داشت رجز می‌خواند. من محو تماشا شده بودم.
بچه‌های ما از نسل امام حسین هستند و با محبت او بزرگ می‌شوند. الگویشان حضرت زینب است.
تا زمانی که عشق اهل بیت توی دل‌های ماست، سر تسلیم فرود نمی‌آوریم.

ما ایستاده‌ایم به پای غم حسین
هرگز نمی‌خورد به زمین پرچم حسین

🔹معرفت محمدپور

۲۶تیر۱۴۰۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا