راوی ماه

نوحه‌خوان امام حسین

 

سنا می‌گفت: پدرم خیلی مقید به نماز اول وقت بود. حتی اگر بیرون از منزل بودیم حتما گوشه‌ای را برای خواندن‌‌ نماز گیر می‌آورد و نمازش را می‌خوند.

سنا دختر ۱۶ ساله‌ی با حجب و حیا و بسیار فهیم و بامعرفتی بود که اولین بار او را به همراه عمه‌اش در قطعه شهدای ولایت دیدم. با این‌که هنوز یک هفته‌ از شهادت‌ پدرش‌ نگذشته‌بود ولی از رفتارش معلوم بود دو دوتای‌ خودش را کرده‌ و می‌دانست کجای زندگی‌ قرار دارد. اراده‌ خوبش توجهم را جلب کرد. با او قراری‌ برای روایت‌ از پدرش‌ گذاشتم‌ و روز گفت‌وگوی ما پنج‌شنبه، چهاردهم تیرماه شد که در گلزار شهدا یکدیگر را دیدیم.
می‌گفت: بابا چندتا چیز ازم خواسته که حتما باید‌ به آن‌ها عمل کنم. اول حجابم، دوم بودن در مسیر رهبری و سوم درس خواندن. این روزها فقط به این سه خواسته‌اش فکر می‌کنم که باید‌ مثل قبل به آن‌ها عمل کنم.
راضیه عمه سنا می‌گفت: این‌ روزهای اول ماه‌ محرم‌ جای داداش حسابی خالیست! داداش عاشق‌ امام حسین بود. علاقه ویژه‌ای بهش داشت! دوره‌ نوجوانی‌ روی منبر مسجد می‌رفت و تمرین نوحه‌‌خوانی‌ می‌کرد. بعد کم‌کم نوحه‌‌خوانی را از مسجد شروع کرد. می‌گفت دوست دارم‌ برای امام حسین بخوانم؛ و این شد که از همان‌ نوجوانی‌ نوحه‌‌خوان امام حسین‌ شد.

سنا می‌گفت: از زمانی که من هم‌ بزرگ شدم دو سه ماه قبل از شروع ماه محرم خودش نوحه‌ می‌نوشت و توی‌ خانه‌ تمرین می‌کرد و نظر ما را می‌خواست.

سنا فرزند ارشد شهید #روح‌الله_رحمتی است. یک خواهر هشت ساله و یک برادر دو ماهه دارد.
می‌گوید بااین‌که پدرش متولد ۵۹ بوده اما بیشتر با بچه‌های دهه هفتاد و هشتاد ارتباط می‌گرفت که آن‌ها را در مسیر حق و امام حسین وارد کند. و آن‌قدر مهربان بوده که با بیان نرم آن‌ها را تحت‌ تاثیر حرفهایش قرار می‌‌داده.

خواهر شهید گفت: وقتی به موکب‌ و خیمه‌های سطح شهر می‌رفت از کمک مالی گرفته تا حتی‌ آب رساندن‌ به دست بچه‌های‌ کوچک دریغ نمی‌کرد. هیچ کاری برایش‌ عار نبود و همین رفتارش باعث شد الگوی همکاران‌ کم سن‌وسالش شود.
راضیه گفت: شب سوم و شب هشتم ماه محرم‌ نوحه‌خوانی ویژه‌ای انجام می‌داد. سوم برای خانم رقیه و شب هشتم برای حضرت علی‌اکبر. ظهر برای حضرت رقیه و علی‌اکبر و غروب این دو روز حتما برای حضرت عباس نوحه‌ می‌خواند.

سنا گفت: از بس نوحه‌ می‌خواند که حفظم‌ شده‌بود و من هم زمزمه‌شان‌ می‌کردم.

شهید روح‌الله رحمتی در منطقه کوی امام‌ رضا که شهید گمنامی‌ در آنجا‌ خاکسپاری شده با کمک اهالی آن منطقه موکب می‌زنند و به طور ویژه‌ آن‌جا نوحه‌‌خوانی می‌کرد.
سنا گفت: شب قبل از شهادت‌، پدرم ما را بیرون برد و برایم گوشی خرید. بغلش کردم و بوسیدمش. شب خوبی را برای خانواده و مادربزرگمان‌ رقم‌ زد؛ بی‌خبر از این‌که آخرین دیدار دسته‌جمعی‌مان با پدر بود.

شهید روح‌الله رحمتی از شهدای روز اول پادگان امام علی(ع) بود. مادر سنا نزدیک ظهر خبر شهادت پدر را به سنا می‌دهد.
سنا گفت: با شنیدن این خبر شوکه‌ شدم. تا سه روز حالم بد بود، اما وقتی یاد آرزوی پدرم‌ افتاد که سال‌ها از همه التماس دعا برای شهادتش‌ داشت آرام‌ شدم. حتی قبل از به دنیا آمدن من هم به همه گفته بود آرزوی شهادت دارد. الان می‌دانم با همه‌ی آن‌ خوبی‌ها به مقامی‌ رسیده بود که خدا شهادت را نصیبش‌ کرد.

🔹نسرین دالوند

۱۵تیر۱۴۰۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا