راوی ماه

 

تقریبا اواسط سال ۹۶ بود؛ شروع آشنایی من با #مهدی_کمالی. او صاحب‌کار بود و من شاگرد مغازه‌‌اش. علی‌رغم اختلاف سنی کمی که باهم داشتیم همیشه حرمت و احترام یکدیگر را حفظ می‌کردیم.
یکسالی بود عضو سپاه شده بود؛ ولی بااین‌حال دست از تلاش برنمی‌داشت. عاشق کارش بود. کار اداری که تمام می‌شد می‌آمد مغازه‌ پیش من سری می‌زد و اگر کم‌وکسری داشتیم، می‌رفت و اجناس مغازه‌ را تامین می‌کرد. از همان روز اولی که آشنایی تلاش بی‌تابانه خاصی توی وجودش موج می‌زد. یک جورهايی روی زمین آرام و قرار نداشت. بعد ماه‌ها که باهم راحت‌تر شدیم، بالاخره از علت جوش و خروشش پرسیدم. با بغض گفت: «همه تلاشم اینه واسه مادرم خونه بخرم تا از این عذاب مستاجری راحت شه». چند سالی می‌شد یتیم شده و عملا خودش بار سرپرستی خانواده‌اش را به‌عهده گرفته بود. مردم منطقه مهدی را به یک خصلت می‌شناختند؛ مأخوذ به حیا بودن. در نهایت بعد از چندسال دست روزگار ما را از هم جدا کرد. بعد از مدت‌ها بی‌خبری بشارت شهادتش را شنیدم.
#شهیدمهدی_کمالی؛ شوکه شدم. از رفقایش که پرسیدم گفتند چندماهی هست مادرش را صاحبخونه کرده؛ خودش هم تازه داماد بوده؛ دقیقا مثل “حنظله” غسیل الملائکه.
بیشتر که فکر کردم، با خودم گفتم واقعا شهادت هنر مردان خداست.

🔹سعید درفشی

۳تیر۱۴۰۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا