راوی ماه

کودکی در سرزمین حسین

 

دنیا را از دریچه نور دیدن چه زیباست. چشم‌های پسرک را برای رویت نور می‌خواهم. گویی چیزی در نگاه اوست که کودکی را از چشمانش ربوده است. خوب نگاه کن. بلوغ را در چشمان او می‌یابی. بلوغ و بالیدن یک عشق را. عشقی از جنس نور.
کودکی در سرزمین حسین(ع) چنین است. از آن شبی که مهتاب بر فراز آسمانِ محرم به قلب کوچکت تابید، بی‌تابِ غلیان در جاریِ نور می‌شوی. رویاها از خیال شبت می‌تراوند. خوشه‌های نور در جهانِ روز به سفره جانت می‌نشینند. شب‌ها رویای وصل می‌بینی. روزها از کودکانه‌هایت به دامان حسین(ع) می‌گریزی. برای برداشتن سهمی از اندوخته‌ی سال پدر و مادر، بزرگی می کنی. رویای شبانه‌ی وصل، در کودکانه‌های روزت، گم نمی‌شود. هر آن‌چه در هیبت و قامت کودکی‌ات به سکون می‌رسد به حساب مهر پدر و مادر می‌ریزی و سهمی از این مهر را از پدر و مادر طلب می‌کنی. سهم کودکانه‌ات را در حساب یک عشق می‌اندوزی تا روزی که طنین گام‌های نور در حوالی کودکی‌ات به گوش می‌رسد. شاید دستاورد رویاهای شبانه و جهد روزانه‌ات مبلغ خرید چند متر پارچه‌ی سیاه بیشتر نباشد؛ اما حساب مهر پدر و مادر خیمه‌ی نوکری‌ات را علم می‌کند.
تو شاهراه نور را می‌شناسی. گسترده زیر قدوم قلب‌های بی‌قرار. نه تنها قلب عشاق دل‌آگاه که هر کس نام حسین(ع) می‌برد و به حب حسین(ع) در هر عیاری می‌نازد. این روزهای سال را بزرگ می‌شوی. نه به حکم سن و سال، بلکه در تابش نور حسین(ع) قد می‌کشی و گلدان کودکی برای قامت عشقت کوچک می‌شود. خادم حسین(ع) می‌شوی. لباس نوکری بر قامتت می‌نشیند. قامتت در لباس نوکری می‌بالد. عشق در روح تو جاری می‌شود و زلال نور در آینه قلبت می‌بارد. بازتاب نور می‌شوی و پیوسته نور می پراکنی.

🔹زینب کرمی‌نژاد

۱۱تیر۱۴۰۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا