بسم الله القاسم الجبارین
صدایشان مثل رعد و برق بود. رنگ آسمان هم کمی به سرخی میزد و اخبار هواشناسی هم که اعلام احتمال بارندگی کرده بود. پس خیلی اعتنایی نکردم. تا اینکه با اطلاعیه فوری شبکه خبر تازه فهمیدم، جریان چیست.
«حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سرزمینهای اشغالی» الله اکبر! رفتم نزدیک و میخ تلویزیون شدم.
همسرم خدا خدا میکرد که موشکها به سلامت برسند و زینب یک ساله هم چهار دست و پا خودش را رساند کنار من و شروع کرد به دست زدن.
خیلی سریع گوشی را دستم گرفتم و کانالها را بالا و پایین کردم. برخلاف بار قبلی، انتظار برای رسیدن موشکها و خوردنشان به اهداف خیلی زیاد نبود. مثل برق رسیدند و مثل رعد صدا کردند. صدایی که قوت قلب مومنین است و روشنایی انفجاری که نور امیدی است در دل مظلومان.
خنده و گریهام با هم قاطی شده؛ نه اینکه دلم خنک شده باشد یا داغ از دست دادن فرماندهان مقاومت برایم سرد، اما حالا حالم خیلی بهتر است. راستش خیلی اهل فهم مصلحتها و کوتاه آمدنها نیستم. یا اینکه شاید منفعت در این باشد که مدتی سکوت کنیم و دست نگهداریم. هم فرمان خداست و هم تاکید ولی خدا که اگر دشمن به شما دست درازی کرد، دستش را کوتاه کنید. پس حق بدهید که دست دراز کردن به سمت دشمن را با هر هدف و نیتی هم که باشد، نپذیرم. فقط هم من نیستم که اینطوری فکر میکنم. این چند روز حال خیلی از بچهها گرفته شده بود.
در مجازی و حقیقی صحبت این بود که پس کو، چرا نمیزنیم؟! شاید خیلیهایمان هم دلسرد شده بودیم و حتی شک کردیم به راهی که به آن اعتقاد داریم. شک به اینکه نکند آن جمهوری اسلامی مقتدرِ حامیِ مظلوم، حالا ملاحضهکار شده است. آدم است دیگر، گاهی از این فکرهای غلط هم به سرش میزند. اما امشب دلمان قرص شد که جمهوری اسلامی همان است که تا پیش از این میشناختیم؛ مقتدر و حامی مظلوم. دست انتقامش هم بلند است؛ از همین خرمآباد تا قلب حیفا و تلاویو. به قول ظریفی نابودی ما روزی نیست که از اسراییل شکست بخوریم، نابودی ما روزی است که اسرائیل را بپذیرم؛ پس بتازید و از شکست نهراسید که دست خدا با ماست.
امین ماکیانی