راوی ماه

روایت روز

بی‌رحم به کودکان

  •پسرک در رویا می‌خندد. پشت نیمکت نشسته است و بوی خاک نم خوردة کتاب‌ها را که مانند بوی باران برایش معطر است در مشامش می‌پیچاند. می‌خندد؛ بغض می‌کند؛ اشک

آدمِ شب

  این ایام، روزها ناامیدم و شب‌ها امیدوار؛ نه بخاطر اینکه روزها میخوریم و شب‌ها می‌زنیم؛ نه. روز وقت جلوت است و شب زمان خلوت. جلوت روز، انگار غافل می‌کند

اینجا چراغی روشن است

  خواهرم تماس گرفت. خبر داد پسر یکی از اقوام شهید شده؛ «شهید مهدی جمشیدی». صدایش غمگین بود. گفت: «بابا می‌گه اول مجروح شده اما بیمارستان نمونده. دوباره رفته و

تشییع شهید حمید مرادی

  ۲۷ خرداد، ساعت ۱۱ صبح باز هم اینجایم. نشسته‌ام در سایه‌سار نام‌های آسمانی. این‌بار کنار مزار شهید حمید جمال‌شرف. دیدارم اتفاقی است، یا شاید هم نه! نگاهی به سنگ

مسیر شهدا، از انقلاب می‌گذرد

  همینکه رسیدم میدان ۲۲ بهمن، مجری برنامه اعلام کرد «در خدمت پدر شهید رضا دریکوند هستیم برای مداحی» پدر شهید، شال سبزی دور گردن انداخته بود. نه برای پسرش،

وضعیت جنگیه!

  ۲۴ خرداد ۱۴۰۴‌ دومین روز از حمله‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ به خاک ایران بود. صبح زود شال و کلاه‌ کردم‌ و به نیت‌ شهادت‌ از خانه‌ بیرون‌ زدم‌. گوشی را

پیمایش به بالا